اسماعیل(علیه السلام): فرزند بزرگ ابراهیم(علیه السلام)، نیاى عرب حجاز[۱] و جدّ اعلاى پیامبر خاتم(صلى الله علیه وآله)[۲]، از پیامبران الهى و ملقّب به ذبیح اللّه.
اسماعیل واژهاى غیر عربى و معرّبِ «اشمائیل» در سریانى است و از همین راه به عربى وارد شده[۳] و اصل آن واژه عبرى «یشمَع» <[به معناى یَسمَع] و «أیل» [به معناى اللّه ]بوده و بر اساس لغت مصریان «اسماعین» خوانده شدهاست.[۴] در سبب این نام گذارى گفتهاند: ابراهیم هنگام درخواست فرزند از خدا دو کلمه اشمع و ایل به معناى «خدایا دعایم را اجابت کن» را بهکار برد و چون خداوند به او فرزند داد او را بههمان جمله نامید.[۵] مطیع خدا، یا هدیه الهى نیز معانى دیگرى است که براى آن گفتهاند; ولى این دو معنا دور از حقیقت دانسته شده است.[۶] بر پایه نقل تورات فرشتهاى به هاجر گفت: بهزودى داراى پسر مىشوى. نام او را اسماعیل بگذار، زیرا خداوند دعاى تو را شنید.[۷]
جدّ نهم اسماعیل نوح(علیه السلام)[۸]، مادرش هاجر، بانویى مصرى[۹] و کنیز ساره همسر دیگر ابراهیم بود. چون ساره نازا بود هاجر را به همسرى ابراهیم داد تا از او داراى فرزند شود.[۱۰] ابراهیم هنگام ولادت اسماعیل ۸۶، ۸۷، ۹۰، ۹۹ یا ۱۱۷ سال داشت.[۱۱] برخى اسماعیل را نیاى همه عرب دانستهاند[۱۲]; ولى مشهور نسب شناسان او را پدر عرب حجاز مىدانند که عرب «مُسْتَعْرِبَه» گفته مىشوند، زیرا عرب «عاربه» که عمالقه و جُرْهُم از آنان بودند پیش از اسماعیل مىزیستند.[۱۳] اسماعیل ابتدا با دخترى از جُرْهُم ازدواج کرد و پس از مدتى وى را به سفارش ابراهیم که رفتار او را نپسندیده بود طلاق داد و دختر مضاضِ جُرهُمى را به ازدواج خود درآورد و از او داراى ۱۲ یا ۱۳ پسر شد.[۱۴] وى ۴ زن دیگر را به همسرى گرفت و از هریک داراى ۴ پسر شد. فرزندان اسماعیل تا زمان عدنان بن داود پیوسته از بزرگان و والیان امر و حافظان[۱۵] کعبه بودند، امور دینى و حجّ را براى مردم اقامه مىکردند و هرگز بت نپرستیدند.[۱۶] به گزارش روایات و تاریخ، اسماعیل داراى شانههایى پهن، قامتى بلند، انگشتانى نیرومند و بینى کشیدهاى بود، با دشمنان خدا به شدّت مىجنگید، در راه خدا از سرزنش دیگران هراسى نداشت و به وعده خود عمل مىکرد[۱۷]، طبعى کریم و خلقى نیکو داشت[۱۸]، بر کعبه پرده آویخت، عمامه بر سر نهاد و حاجیان را طعام داد[۱۹] و زبان عربى را از قبایل جُرْهُم آموخت; ولى اوّل کسى بود که به عربى فصیح سخن گفت.[۲۰] از رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)در فضیلت وى نقل شده که خداوند از فرزندان ابراهیم، اسماعیل رابرگزید.[۲۱]
واژه اسماعیل ۱۲ بار در قرآن آمده و به نظر بیشتر مفسران، چون طبرى، طبرسى، فخررازى و سیوطى[۲۲] اسماعیل صادق الوعد در آیات ۵۴ـ۵۵ مریم/۱۹ مانند سایر موارد همان اسماعیل پسر ابراهیم(علیهما السلام) است:«واذکُر فِى الکِتـبِ اِسمـعیلَ اِنَّهُ کانَ صادِقَ الوَعدِ وکانَ رَسولاً نَبیـّا * وکانَ یَأمُرُ اَهلَهُ بِالصَّلوةِ والزَّکوةِ وکانَ عِندَ رَبِّهِ مَرضیـّا» (=>اسماعیل صادق الوعد); هم چنین در آیه «واِسمـعیلَ واِدریسَ وذَا الکِفلِ کُلٌّ مِنَ الصّـبِرین» (انبیاء/۲۱،۸۵) از اسماعیل فرزند ابراهیم با وصف «صابر» یاد شده است که به نظر برخى مقصود صبر بر ذبح است.[۲۳] افزون بر این آیات، به نظر بیشتر مفسران، آیات ۱۰۱ـ۱۰۷ صافّات/۳۷ که به داستان ذبح فرزند ابراهیم(علیه السلام)پرداخته نیز درباره اسماعیل(علیه السلام)است.[۲۴]
اسماعیل در تورات:
تورات ماجراى اسماعیل را چنین گزارش کرده است: چون ابراهیم از سارا صاحب فرزندى نشد به پیشنهاد او با کنیزش هاجر ازدواج کرد و خداوند در سن ۸۶ سالگى از هاجر فرزندى به او عطا کرد و او را اسماعیل نام نهادند. به سبب تولد اسماعیل سارا به کنیز خود حسد ورزید و از ابراهیم خواست هاجر و فرزندش را از خود دور کند. هاجر فرزند خود را برداشت و روانه مصر گردید در میان راه گرفتار گرما و تشنگى شدیدى شدند و فرزند خودرا در حال مرگ دید; ولى بهصورت معجزه آسایى نجات یافتند و در بیابانى به نام «پاران» سکونتیافتند. پس از مدتى اسماعیل صیادى قوى بازو گردید و با دخترى مصرى ازدواج کرد و از او داراى ۱۲ پسر شد که هر یک رئیس یکى از طوایف عرب گردید; هم چنین خداوند به اسماعیل دخترى داد که به همسرى پسر عموى خود «عیصو» درآمد.[۲۵]
هاجر و اسماعیل در مکه :
با ولادت اسماعیل، ساره سخت اندوهگین شد.[۲۶] گفتهاند: اسحاق در سه سالگى کنار پدر بود، که اسماعیل نزد آنان آمد و ابراهیم او را به جاى اسحاق نشاند.[۲۷] نیز نقل شده است که اسماعیل در دویدن از اسحق پیشى گرفت. ابراهیم او را در آغوش فشرد و اسحاق را در کنار خود جاى داد. ساره ناراحت شد و گفت: هاجر و فرزندش را از من دور کن.[۲۸] ابراهیم، اسماعیل و مادرش را به فرمان خدا با راهنمایى جبرئیل در مکه ساکن ساخت.[۲۹] در بازگشت، کنار کوه «کداء» (در ذى طوى) به آنان روکرد و خطاب به خداوند گفت: پروردگارا برخى از فرزندان خود را در درّهاى بىکشت، سکونت دادم تا نماز را بر پا دارند. از تو مىخواهم تا دلهاى مردم را به سوى آنان گرایش داده، از محصولات، آنان را روزى دهى: «رَبَّنا اِنّى اَسکَنتُ مِن ذُرِّیَّتى بِواد غَیرِ ذى زَرع عِندَ بَیتِکَ المُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقیمُوا الصَّلوةَ فَاجعَل اَفـِدَةً مِنَ النّاسِ تَهوى اِلَیهِم وارزُقهُم مِنَ الثَّمَرتِ لَعَلَّهُم یَشکُرون» (ابراهیم/۱۴،۳۷)[۳۰] و در بازگشت[۳۱] با خداوند مناجات کرد و او را به پنهان و آشکار خود آگاه دانست: «رَبَّنا اِنَّکَ تَعلَمُ ما نُخفى وما نُعلِنُ وما یَخفى عَلَى اللّهِ مِن شَىء فِى الاَرضِ ولا فِى السَّماء». (ابراهیم/۱۴،۳۸)
بعضى روایات انگیزه این هجرت را ذبح اسماعیل مىداند.[۳۲] بعدها نیز ابراهیم بر اقامت اسماعیل در کنار بیت سفارش کرد تا به مردم حجّ و مناسکشان را بیاموزد و وى را از فزونى و نیکى نسلش خبر داد.[۳۳] طبق برخى روایات انتقال اسماعیل به مکه در سن دو سالگى بوده است.[۳۴]
هاجر و اسماعیل در آن سرزمین بىآب و کشت و وحشت زا ماندند. هاجر در پى آب متوجه کوهصفا و سپس کوه مروه شد. این آمد و شد ۷ بار تکرار شد و در هر بار در وادى صفا سرابى مىدید[۳۵] و صدایى از سوى صفا و مروه مىشنید.[۳۶] بار هفتم که به سوى فرزندش بازگشت در محل کنونى چاه زمزم آبى در زیر پا[۳۷] یا دست[۳۸] کودکش جارى دید و به نقلى در کنار اسماعیل پرندهاى باپایش زمین را کنکاش مىکرد که ناگاه آب بیرونآمد.[۳۹] پس از مدتى به برکت جوشش آب گروهى جُرْهُمى که از نزدیکى آن جا مىگذشتند پس از آگاهى از وجود چشمه، با اجازه از هاجر در آن مکان اقامتگزیدند.[۴۰]
ابراهیم که براى دیدار همسر و فرزندش پیوسته به آن جا مىرفت[۴۱]، در سومین بار با دیدن جمعیت انبوه در اطراف آنان بسیار شادمان شد.[۴۲] به نقلى هنگامى که ابراهیم آمد هاجر از دنیا رفته بود. عمر اسماعیل را هنگام وفات مادرش ۲۰سال ذکر کردهاند.[۴۳]
خداوند به ابراهیم فرمان داد تا کعبه را بنا کند و از اسماعیل یارى گیرد. به وسیله جبرئیل، سکینه[۴۴] که باد نیکویى است یا ابرى که سایه افکنده بود، محدوده بیت را مشخص کرد: «واِذ بَوَّأنا لاِِبرهیمَ مَکانَ البَیتِ» (حجّ/۲۲،۲۶) ابراهیم و اسماعیل به ساختن کعبه پرداختند. اسماعیل سنگ مىآورد و ابراهیم بنا مىکرد.[۴۵] هنگام بالا بردن پایههاى خانه دست به دعا برداشته از خدا خواستند این عمل را از آنان بپذیرد و آنان را تسلیم خود سازد و از نسل آنها امتى فرمانبردار خدا پدید آورد; هم چنین از میان آنها پیامبرى برانگیزد تا آیات خدا را بر آنان بخواند و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد و پاکشان سازد: «رَبَّنا تَقَبَّل مِنّا اِنَّکَ اَنتَ السَّمیعُ العَلیم * رَبَّنا واجعَلنا مُسلِمَینِ لَکَ ومِن ذُرِّیَّتِنا اُمَّةً مُسلِمَةً لَکَ واَرِنا مَناسِکَنا وتُب عَلَینا اِنَّکَ اَنتَ التَّوّابُ الرَّحیم * رَبَّنا وابعَث فیهِم رَسولاً مِنهُم یَتلوا عَلَیهِم ءایـتِکَ ویُعَلِّمُهُمُ الکِتـبَ والحِکمَةَ ویُزَکّیهِم اِنَّکَ اَنتَ العَزیزُ الحَکیم» (بقره/۲، ۱۲۷ـ۱۲۹) مقصود از بعثت پیامبرى از فرزندان ابراهیم در آیه، پیامبر خاتم(صلى الله علیه وآله)است و بر همین اساس، به نقلى رسول اکرم وجود خود را اجابت خواسته پدرش ابراهیم مىدانست.[۴۶]
خداوند افزون بر بناى کعبه، ابراهیم و اسماعیل را به تطهیر آن نیز فرمان داده است. مقصود از تطهیر ممکن است پاک کردن از بتان، شرک و نجاسات یا بنیاد نهادن آن بر طهارت و پاکى باشد.[۴۷]
چون دیوار کعبه را تا جایگاه حَجَر بالا بردند، ابراهیم از اسماعیل خواست سنگ زیبایى پیدا کند تا در آن جا قرار دهد. پس از آن که اسماعیل دو بار سنگى آورد و ابراهیم آن را نپسندید، جبرئیل سنگى سیاه فرود آورد و در جایگاهش قرار داد.[۴۸] بر پایه روایات، خداوند به پاداش بناى کعبه، اسب را به ابراهیم و اسماعیل عطا کرد.[۴۹] تا آن زمان اسبان عربى وحشى بودند. خداوند به او فرمود: به تو گنجى دادهام که به هیچ کس ندادهام، پس ابراهیم و اسماعیل به منطقه اجیاد رفته و اسبان را طلبیدند. در سرزمین عرب همه اسبان حاضر و رام آنان شدند.[۵۰]
ذبح اسماعیل :
خداوند ابراهیم را به داشتن فرزندى بردبار مژده داد. پس از آن که فرزند به حدّ کار و تلاش رسید، ابراهیم او را از رؤیاى خود درباره ذبح وى خبر داد و نظرش را جویا شد. فرزند بىدرنگ پدر را به امتثال فرمان ذبح فراخواند. هنگامى که هر دو براى امتثال آن آماده شدند و فرزند را براى ذبح بر پیشانى افکند از سوى خدا ندا آمد : اى ابراهیم به رؤیاى خود حقیقت دادى و آن آزمایشى روشن براى تو بود و فرزند تو را به ذبحى بزرگ باز خریدیم: «فَبَشَّرنـهُ بِغُلـم حَلیم * فَلَمّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعىَ قالَ یـبُنَىَّ اِنّى اَرى فِى المَنامِ اَنّى اَذبَحُکَ فَانظُر ماذا تَرى قالَ یـاَبَتِ افعَل ما تُؤمَرُ سَتَجِدُنى اِن شاءَ اللّهُ مِنَ الصّـبِرین * فَلَمّا اَسلَما وتَلَّهُ لِلجَبین * ونـدَینـهُ اَن یـاِبرهیم * قَد صَدَّقتَ الرُّءیا اِنّا کَذلِکَ نَجزِى المُحسِنین * اِنَّ هـذا لَهُوَ البَلـؤُا المُبین * وفَدَینـهُ بِذِبح عَظیم». (صافّات/۳۷، ۱۰۱ـ۱۰۷)
در قرآن از اسماعیل به ذبیح یاد نشده است. یهودیان بر پایه نقل تورات برآناند که ذبیح، اسحاق بوده است. برخى از مفسران و مورخان مسلمان نیز بر پایه روایاتى اسحاق را ذبیح دانسته و آن را به چند تن از صحابه و تابعان نسبت دادهاند[۵۱]; اما بیشتر آنان ادّعاى یهود را به سبب حسادت نسبت به عرب و پیامبر اکرم دانسته و با تمسک به دلایل ذیل بر آناند که ذبیح اسماعیل است. خداوند پس از بشارتِ همسر ابراهیم به داشتن فرزندى به نام اسحاق وى را به آمدن یعقوب پس از اسحاق بشارت داد: «فَبَشَّرنـها بِاِسحـقَ ومِن وراءِ اِسحـقَ یَعقوب» (هود/۱۱،۷۱) و بشارت به آمدن یعقوب پس از اسحاق نشان از زنده ماندن و صاحب نسل شدن اسحاق است و این با فرمان ذبح او در کودکى سازگار نیست. بشارت به اسحاق در آیه ۱۱۲ صافّات/۳۷ که پس از بیان داستان ذبح آمده نیز تأییدى است بر این که مراد از ذبیح همان «غلامحلیم» در آیه «فَبَشَّرنـهُ بِغُلـم حَلیم» (صافّات/۳۷،۱۰۱) است که بر اسماعیل منطبق است.[۵۲] سکونت دادن اسماعیل در سرزمین تهامه و بناى کعبه و تشریع اعمال حجّ (طواف، سعى، قربانى) که حاکى از رنجهاى اسماعیل و مادرش در راه خداست، تأییدى دیگر بر مطلب است.[۵۳] از سویى وصف کردن اسماعیل به صبر: «واِسمـعیلَ واِدریسَ وذَا الکِفلِ کُلٌّ مِنَ الصّـبِرین» (انبیاء/۲۱،۸۵) نشان شکیبایى اسماعیل بر ذبح دانسته شده است[۵۴]; هم چنین وصف «صادق الوعد» براى او: «اِنَّهُ کانَ صادِقَ الوَعدِ» (مریم/۱۹،۵۴)[۵۵] ممکن است به سبب وعده او به صبر بر ذبح باشد. از سویى اگر فرمان ذبح در حجاز باشد ذبیح اسماعیل است، چون اسحاق به حجاز نیامد، و اگر در شام باشد ذبیح اسحاق است، چون اسماعیل پس از انتقال به مکه به شام نرفت[۵۶] و وجود قربانگاه در حجاز و نه شام ذبیحبودن اسماعیل را تأیید مىکند.[۵۷]
ابنکثیر برخى از مسلمانان هم رأى یهود را متأثر از روایات تحریف شده آنان مىداند و مىگوید : در روایتى یهودى، ابراهیم مأمور به ذبح فرزند وحید (یگانه) خود شد و نسخهاى از تورات او را مأمور به ذبح فرزند بکر (اولین) خود مىداند; ولى مصداق آن را به سبب تحریف، اسحاق گفته است.[۵۸] از سویى تورات ولادت اسماعیل را در ۸۶ سالگى و ولادت اسحاق را در ۱۰۰ سالگى ابراهیم مىداند، بنابراین، اسماعیل پیش از اسحاق یگانه فرزند و هم اوّلین فرزند بوده; نهاسحاق.[۵۹]
علامه طباطبایى روایاتى که ذبیح را اسحاق مىداند به سبب مخالفت با قرآن مردود دانسته است.[۶۰] برخى مفسران هیچ یک از دو قول را ترجیح نداده و برخى در جمع بین روایات احتمال دادهاند ابراهیم یک بار به ذبح اسحاق و بار دیگر به ذبح اسماعیل تقرّب جسته است[۶۱] یا آن که چون اسحاق آرزو مىکرد ذبیح باشد تا به مرتبه ثواب اسماعیل برسد، خداوند که صدق او را مىدانست در میان فرشتگان وى را ذبیح نامید.[۶۲]
سرّ فرمان خداوند به ذبح اسماعیل را علاقه فراوان ابراهیم به وى دانستهاند که خدا از این راه او را آزمود تا موانع خلّت را از میان خود و خلیلش بردارد و نیز گفتهاند : ابراهیم پس از بشارت به فرزند نذر کرد او را براى خدا قربانى کند. چون فرزندش به حد «سعى» (۱۳ سال)[۶۳]رسید، خدا در رؤیا به او فرمان داد تا به نذر خود وفا کند[۶۴] و با این فرمان مرتبه فرمان برى ابراهیم را نشان داد و او را الگویى براى تقرب به خدا قرار داد[۶۵] و چون آمادگى او و فرزندش را در این آزمون بزرگ دید، گوسفندى را فداى اسماعیل کرد.[۶۶] در این حال جبرئیل، ابراهیم و اسماعیل تکبیر گفتند و تکبیرات روز عید سنتى از آن است.[۶۷] در برخى روایات نقل شده که خداوند ابراهیم را به جاى جزع بر ذبح فرزند خود به جزع بر شهادت امام حسین(علیه السلام)فرا خواند و اگر حیوانى گرامىتر از گوسفند بود خداوند آن را فداى اسماعیل مىکرد.[۶۸]
مکان و زمان قربانى را سرزمین منا و روز دهم ذیحجه نزدیک جمره وُسْطا مىدانند.[۶۹] اسماعیل به هنگام قربانى پیراهنى سفید بر تن داشت[۷۰] و شیطان چندین بار ظاهر شد و بسیار تلاش کرد تا او و ابراهیم و هاجر را از امتثال فرمان خدا باز دارد; اما با ایمان و پایدارى آنان روبهرو شد و ابراهیم هر بار او را با ۷ سنگ از خود راند.[۷۱]
صفات و مقام اسماعیل(علیه السلام):
در قرآن کریم هم اوصاف ویژه اسماعیل(علیه السلام) و هم اوصاف مشترک آن حضرت با دیگر پیامبران چنین بازگو شدهاست:
۱٫ موهبت خاص الهى :
ابراهیم پس از اجابت درخواست موهبت فرزند: «رَبِّ هَب لى مِنَ الصّــلِحین» (صافّات/۳۷،۱۰۰)، خدا را که با وجود سالخوردگى، اسماعیل و اسحاق را به وى بخشید، سپاس مىگوید: «اَلحَمدُ لِلّهِ الَّذى وَهَبَ لى عَلَى الکِبَرِ اِسمـعیلَ واِسحـقَ اِنَّ رَبّى لَسَمیعُ الدُّعاء» (ابراهیم/۱۴،۳۹)
۲٫ بردبارى:
ویژگى حلم تنها براى اسماعیل و ابراهیم به کار رفته است: «فَبَشَّرنـهُ بِغُلـم حَلیم» (صافّات/۳۷،۱۰۱)، «اِنَّ اِبرهیمَ لَحَلیمٌ اَوّاهٌ مُنیب» (هود/۱۱،۷۵)
روایات فراوانى بشارت به غلام حلیم را مژده به تولد اسماعیل دانسته است. همراه شدن دوویژگى حلم با جوانى در اسماعیل از امتیازات برجسته وى دانسته شده است، زیرا این دو معمولا با هم جمع نمىشوند.[۷۲]
۳٫ صبر و شکیبایى :
در آیه ۸۵ انبیاء/۲۱ از اسماعیل و ذوالکفل با صفت صبر و شکیبایى یادشده است[۷۳]: «واِسمـعیلَ واِدریسَ وذَا الکِفلِ کُلٌّ مِنَ الصّـبِرین». به گفته برخى مراد از صابربودن اسماعیل، بردبارى او بر ذبح[۷۴] یا استقامت او در سرزمینى بدون کشت و پرداختن به بناى کعبه است.[۷۵]
۴٫ نیکى و نیکوکارى :
«واذکُر اِسمـعیلَ والیَسَعَ وذَا الکِفلِ کُلٌّ مِنَ الاَخیار= و اسماعیل و یسع و ذوالکفل را یادآور [که]همه از نیکاناند». (ص/۳۸،۴۸)
۵٫ وفا کننده به وعده :
«واذکُر فِى الکِتـبِ اِسمـعیلَ اِنَّهُ کانَ صادِقَ الوَعدِ = و در این کتاب از اسماعیل یاد کن، زیرا او درست وعده بود». (مریم/۱۹،۵۴) مقصود وعده میان اسماعیل و خدا، یا وعده به صبر بر ذبح (صافّات/۳۷،۱۰۲) است.[۷۶] نیز گفتهاند: وى براى شخصى که وعده دیدار داده بود مدتى طولانى صبر کرد.[۷۷]
۶٫ امر کننده به نماز و زکات :
«وکانَ یَأمُرُ اَهلَهُ بِالصَّلوةِ والزَّکوةِ= و خاندان خود را به نماز و زکات فرمان مىداد».(مریم/۱۹،۵۵)
۷٫ مرضىّ پروردگار:
«وکانَ عِندَ رَبِّهِ مَرضیـّا= و همواره نزد پروردگارش پسندیده بود». (مریم/۱۹،۵۵) به نظر مىرسد این جمله نهایت مدح باشد، زیرا کسى «مرضىّ» خداست که در هر طاعتى به بالاترین درجه آن نایل شود.
۸٫ مشمول نعمت ویژه :
«واذکُر فِى الکِتـبِ اِسمـعیلَ … اُولـئِکَ الَّذینَ اَنعَمَ اللّهُ عَلَیهِم مِنَ النَّبیّینَ = و در این کتاب از اسماعیل یاد کن … آنان [از جمله اسماعیل] کسانى از پیامبران بودند که خداوند برایشان نعمت ارزانىداشت». (مریم/۱۹،۵۴ـ۵۸) مقصود از نعمت، نبوت، ثواب و سایر نعمتهاى دینى و دنیوى است.[۷۸]
۹٫ خاضع در برابر آیات خدا :
«واذکُر فِى الکِتـبِ اِسمـعیلَ … اِذا تُتلى عَلَیهِم ءایـتُ الرَّحمـنِ خَرّوا سُجَّدًا وبُکیـّا…= و در این کتاب از اسماعیل یاد کن … و هرگاه آیات خداى رحمان بر ایشان خوانده مىشد سجده کنان و گریان به خاک مىافتادند». (مریم/۱۹،۵۴ـ۵۸)
۱۰٫ برخودار از رحمت خاص الهى :
«واِسمـعیلَ واِدریسَ و ذَا الکِفلِ … واَدخَلنـهُم فى رَحمَتِنا = و اسماعیل و ادریس و ذوالکفل … آنان را در رحمت [خاص] خود داخل کردیم». (انبیاء/۲۱،۸۵ـ۸۶)
۱۱٫ شایسته :
«واِسمـعیلَ و اِدریسَ و ذَا الکِفلِ … اِنَّهُم مِنَ الصّــلِحین = و اسماعیل و ادریس و ذوالکفل ایشان از شایستگان بودند». (انبیاء/۲۱،۸۵ـ۸۶)
۱۲٫ هدایت یافته و الگوى هدایت :
«واِسمـعیلَ والیَسَعَ ویونُسَ ولوطـًا … اُولـئِکَ الَّذینَ هَدَى اللّهُ فَبِهُدهُمُ اقتَدِهُ = و اسماعیل و یَسَع و یونس و لوط … اینان کسانى هستند که خدا هدایتشان کرده، پس به هدایت آنان اقتدا کن». (انعام/۶،۸۶ـ۹۰) خداوند آنان را به توحید[۷۹] یا به صبر هدایت کرده[۸۰] و اقتداى پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)به هدایت پیامبران پیشین در توحید و تنزیه پروردگار، اخلاق نیکو و برجسته، از جمله صبر بر اذیت جاهلان یا اقتدا به شرایع آنان به جز احکامِ ویژه شریعت اسلام است.[۸۱]
۱۳٫ پیامبرى و دریافت وحى :
«واَوحَینا اِلى اِبرهیمَ واِسمـعِیلَ و…= و به ابراهیم و اسماعیل و… وحى کردیم» (نساء/۴،۱۶۳)،«اُولـئِکَ الَّذینَ ءاتَینـهُمُ الکِتـبَ = آنان [ازجمله اسماعیل] کسانى بودند که به ایشان کتاب دادیم». (انعام/۶،۸۹) به نظر علامه طباطبایى، مراد از کتاب تنها نوشتار نیست، بلکه در قرآن بر وحى به پیامبران، به ویژه اگر در بردارنده شریعت باشد، کتاب اطلاق شده است[۸۲]; نیز گفتهاند : مراد از کتاب دانش گسترده است.[۸۳]
۱۴٫ داورى :
«اُولـئِکَ الَّذینَ ءاتَینـهُمُ الکِتـبَ والحُکمَ…». (انعام/۶،۸۹) خداوند آنان را حاکم بر مردم و حکمشان را نافذ قرار داد.[۸۴]
۱۵٫ برترى بر جهانیان :
«واِسمـعیلَ والیَسَعَ ویونُسَ ولوطـًا وکُلاًّ فَضَّلنا عَلَى العــلَمین» (انعام/۶،۸۶); یعنى خداوند آنان را براساس مقام دریافت بىواسطه هدایت ویژه الهى، بر مردم عصر خویش مقدم داشته است.[۸۵]
۱۶٫ وصىّابراهیم :
بر پایه برخى روایات هنگام وفات ابراهیم(علیه السلام) خداوند به او فرمان داد نور و حکمت الهى و میراث پیامبران را به اسماعیل بسپارد و او اسماعیل را وصىّ خود قرار داد.[۸۶] طبق برخى روایات، اسماعیل خود را در موسم حجّ براى پذیرایى از ابراهیم آماده مىساخت که جبرئیل او را به وفات پدر تعزیت گفت.[۸۷] در روایتى نیز مرگ اسماعیل قبل از وفات ابراهیم دانسته شده; ولى این گفته با عمر ۱۲۰ سال و وصیت ابراهیم به او که روایات و تاریخ گزارش مىکند سازگار نیست.[۸۸] بنا به گزارش تورات پیش از تولد اسحاق، ابراهیم گمان مىکرد که جانشین او اسماعیل خواهد بود; ولى با تولّد اسحاق خداوند به او خبر داد که عهد خود را با اسحاق کامل خواهد کرد و در پاسخ به درخواست ابراهیم نسل اسماعیل را گسترده کرده و امتى عظیم از او پدید خواهد آمد.[۸۹] عمراسماعیل را ۱۲۰، ۱۳۰ و ۱۳۷ سال ذکر کردهاند.[۹۰] مدفن او و مادرش هاجر در کنار کعبه در حِجْر اسماعیل است.[۹۱] بنا به نقلى اسماعیل از گرماى مکه به خداوند شکایت کرد و خداوند به او فرمود : به زودى از مکانى که در آن مدفونمىشوى درى به بهشت مىگشایم که تا روز قیامت از نسیم آن برتو بوزد.[۹۲]
منابع
اثبات الوصیه; بحارالانوار; البدء والتاریخ; البدایة والنهایه; تاریخ الامم والملوک، طبرى; تاریخ الیعقوبى; التبیان فى تفسیر القرآن; تفسیر القمى; التفسیر الکبیر; تفسیر نورالثقلین; جامع البیان عن تأویل آى القرآن; الجامع لاحکام القرآن، قرطبى; جمهرة انساب العرب; حیاة القلوب تاریخ پیامبران; الدرالمنثور فى التفسیر بالمأثور; روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم; روض الجنان و روح الجنان; الطبقات الکبرى; قاموس کتاب مقدس; الکامل فى التاریخ; کتاب مقدس; کشف الاسرار و عدة الابرار; مجمعالبیان فى تفسیر القرآن; مروج الذهب و معادن الجوهر; المزهر فى علوم اللغة و انواعها; المستدرک على الصحیحین; المعرب منالکلام الاعجمى; المیزان فى تفسیر القرآن; واژههاى دخیل در قرآن مجید.
پی نوشت :
[۱]. جمهرة انساب العرب، ص۷; البدایة و النهایه، ج۱، ص۱۷۸٫
[۲]. مجمع البیان، ج۸، ص۷۰۷; السیرة النبویه، ج۱، ص۴; المعرب، ص۱۰۵٫
[۳]. المزهر، ج۱، ص۱۳۸; واژههاى دخیل، ص۱۲۲٫
[۴]. المعرب، ص۱۰۵٫
[۵]. المعرب، ص۱۰۵٫
[۶]. المعرب، ص۱۰۵; روح المعانى، ج۱، ص۵۹۸٫
[۷]. کتاب مقدس، پیدایش ۱۶: ۱۱٫
[۸]. السیرة النبویه، ج۱، ص۴٫
[۹]. همان; مجمع البیان، ج۸، ص۷۱۰; تاریخ یعقوبى، ج۱، ص۲۵٫
[۱۰]. تاریخ یعقوبى، ج۱، ص۲۵; قاموس کتاب مقدس، ص۷۳٫
[۱۱]. تاریخ یعقوبى، ج۱، ص۲۵; مروج الذهب، ج۱، ص۴۲; مجمع البیان، ج۶، ص۴۹۱٫
[۱۲]. السیرة النبویه، ج۱، ص۷٫
[۱۳]. جمهرة انسابالعرب، ص۷; البدایه والنهایه، ص۱۲۲٫
[۱۴]. تاریخ یعقوبى، ج۱، ص۲۶; تاریخ طبرى، ج۱، ص۱۵۵٫
[۱۵]. تاریخ یعقوبى، ج۱، ص۲۲۲; مروج الذهب، ج۱، ص۵۸ـ۶۰٫
[۱۶]. بحارالانوار، ج۳، ص۲۵۲; حیاة القلوب، ج۱، ص۱۳۹ـ۱۴۰٫
[۱۷]. الدرالمنثور، ج۵، ص۵۱۶; المستدرک، ج۲، ص۵۵۳.
[۱۸]. کشف الاسرار، ج۱، ص۳۰۰٫
[۱۹]. اثبات الوصیه، ص۴۵٫
[۲۰]. البدایة و النهایه، ج۱، ص۱۷۷; تاریخ طبرى، ج۱، ص۱۵۵; روض الجنان، ج۲، ص۱۶۸٫
[۲۱]. الدرالمنثور، ج۵، ص۵۱۶٫
[۲۲]. جامعالبیان، مج۵، ج۹، ص۱۲۰; مجمعالبیان، ج۶، ص۸۰۰; التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص۲۳۲; الدرالمنثور، ج۵، ص۵۱۶٫
[۲۳]. تفسیر قرطبى، ج۱۵، ص۶۸٫
[۲۴]. مجمع البیان، ج۸، ص۷۰۷; تفسیر ابنکثیر، ج۴، ص۲۰٫
[۲۵]. کتاب مقدس، پیدایش ۱۶: ۱ـ۱۶; ۲۵: ۱۳ـ۱۶; قاموس کتاب مقدس، ص۶۰ـ۶۱٫
[۲۶]. تفسیرقمى، ج۱، ص۸۷; تاریخ یعقوبى، ج۱، ص۲۵٫
[۲۷]. اثبات الوصیه، ص۴۲٫
[۲۸]. بحارالانوار، ج۱۲، ص۱۳۶٫
[۲۹]. تفسیرقمى، ج۱، ص۸۷; تاریخ یعقوبى، ج۱، ص۲۵٫
[۳۰]. تفسیر قمى، ج۱، ص۸۸; تاریخ یعقوبى، ج۱، ص۲۵; جامع البیان، مج۱، ج۱، ص۷۶۲٫
[۳۱]. تاریخ طبرى، ج۱، ص۱۵۵٫
[۳۲]. حیاة القلوب، ج۱، ص۱۴۸٫
[۳۳]. تاریخ یعقوبى، ج۱، ص۲۸٫
[۳۴]. الطبقات، ج۱، ص۴۲٫
[۳۵]. تفسیر قمى، ج۱، ص۸۸٫
[۳۶]. تاریخ طبرى، ج۱، ص۱۵۴٫
[۳۷]. تفسیر قمى، ج۱، ص۸۸٫
[۳۸]. تاریخ طبرى، ج۱، ص۱۵۴٫
[۳۹]. تاریخ یعقوبى، ج۱، ص۲۵٫
[۴۰]. تاریخ طبرى، ج۱، ص۱۵۴٫
[۴۱]. تاریخ یعقوبى، ج۱، ص۲۶٫
[۴۲]. تفسیرقمى، ج۱، ص۸۸; مجمعالبیان، ج۱، ص۳۹۱٫
[۴۳]. الطبقات، ج۱، ص۴۴; تاریخ طبرى، ج۱، ص۱۵۵٫
[۴۴]. جامعالبیان، مج۱، ج۱، ص۷۶۴ـ۷۶۵; مجمعالبیان، ج۱، ص۳۹۱; تاریخ طبرى، ج۱، ص۱۵۳٫
[۴۵]. جامع البیان، مج۱، ج۱، ص۷۶۵; مجمع البیان، ج۱، ص۳۸۹٫
[۴۶]. جامع البیان، مج۱، ج۱، ص۷۷۳٫
[۴۷]. تفسیر قمى، ج۱، ص۵۹; مجمع البیان، ج۱، ص۳۸۵; التفسیرالکبیر، ج۴، ص۵۷٫
[۴۸]. جامع البیان، مج۱، ج۱، ص۷۶۴; الدرالمنثور، ج۱، ص۳۰۷٫
[۴۹]. تفسیر قرطبى، ج۲، ص۸۴٫
[۵۰]. حیاة القلوب، ج۱، ص۳۹۲٫
[۵۱]. تاریخ طبرى، ج۱، ص۱۵۸ـ۱۶۰; جامعالبیان، مج۱۲، ج۲۳، ص۹۶٫
[۵۲]. التبیان، ج۸، ص۵۱۷ـ۵۱۸٫
[۵۳]. المیزان، ج۷، ص۲۳۱٫
[۵۴]. التفسیر الکبیر، ج۲۶، ص۱۵۳ـ۱۵۴; تفسیر قرطبى، ج۱۵، ص۶۸٫
[۵۵]. التفسیر الکبیر، ج۲۶، ص۱۵۴; تفسیر قرطبى، ج۱۵، ص۶۷٫
[۵۶]. مروج الذهب، ج۱، ص۴۳٫
[۵۷]. بحارالانوار، ج۱۲، ص۱۳۲٫
[۵۸]. البدایة والنهایه، ج۱، ص۱۵۰٫
[۵۹]. همان، ص۱۷۷٫
[۶۰]. المیزان، ج۱۷، ص۱۵۵٫
[۶۱]. البدء و التاریخ، ج۳، ص۶۴٫
[۶۲]. نورالثقلین، ج۴، ص۴۲۴٫
[۶۳]. مجمع البیان، ج۸، ص۷۰۶٫
[۶۴]. البدء والتاریخ، ج۳، ص۶۴; کامل، ج۱، ص۸۶; تاریخ طبرى، ج۱، ص۱۶۷٫
[۶۵]. کشف الاسرار، ج۸، ص۳۰۰٫
[۶۶]. تاریخ طبرى، ج۱، ص۱۶۵; مجمع البیان، ج۷، ص۷۱۱٫
[۶۷]. کشف الاسرار، ج۸، ص۲۹۳٫
[۶۸]. بحارالانوار، ج۴۴، ص۲۲۶; حیاة القلوب، ج۱، ص۴۰۷ـ۴۰۸٫
[۶۹]. مجمعالبیان، ج۸، ص۷۰۹; بحارالانوار، ج۱۲، ص۱۳۶; تاریخطبرى، ج۱، ص۱۶۶٫
[۷۰]. تاریخ طبرى، ج۱، ص۱۶۶; الدرالمنثور، ج۷، ص۱۰۵٫
[۷۱]. تاریخ طبرى، ج۱، ص۱۶۶; روضالجنان، ج۱۶، ص۲۱۹; الدرالمنثور، ج۷، ص۱۰۵٫
[۷۲]. روح المعانى، مج۱۳، ج۲۳، ص۱۸۶٫
[۷۳]. جامع البیان، مج۱۰، ج۱۷، ص۱۰۰٫
[۷۴]. تفسیر قرطبى، ج۱۵، ص۶۷٫
[۷۵]. مجمع البیان، ج۷، ص۹۴ـ۹۵٫
[۷۶]. التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص۲۳۲٫
[۷۷]. جامع البیان، مج۹، ج۱۶، ص۱۲۰٫
[۷۸]. مجمعالبیان، ج۶، ص۸۰۲٫
[۷۹]. التفسیر الکبیر، ج۱۳، ص۷۰٫
[۸۰]. مجمع البیان، ج۴، ص۵۱۳٫
[۸۱]. التفسیر الکبیر، ج۱۳، ص۶۹٫
[۸۲]. المیزان، ج۷، ص۲۵۲٫
[۸۳]. التفسیر الکبیر، ج۱۳، ص۶۸٫
[۸۴]. مجمع البیان، ج۴، ص۵۱۳; التفسیر الکبیر، ج۱۳، ص۶۸٫
[۸۵]. المیزان، ج۷، ص۲۴۳٫
[۸۶]. اثباتالوصیه، ص۴۵; بحارالانوار، ج۱۷، ص۱۴۸٫
[۸۷]. بحارالانوار، ج۱۲، ص۹۶; علل الشرایع، ج۲، ص۳۱۳٫
[۸۸]. بحارالانوار، ج۴۴، ص۲۳۷٫
[۸۹]. کتاب مقدس، پیدایش ۱۸: ۲۰ـ۲۳٫
[۹۰]. اثبات الوصیه، ص۴۵; بحارالانوار، ج۱۲، ص۱۱۳; کتاب مقدس، پیدایش ۲۵: ۱۷; البدایة و النهایه، ج۱، ص۱۷۸٫
[۹۱]. السیرة النبویه، ج۱، ص۵; تاریخ یعقوبى، ج۱، ص۲۲۲٫
[۹۲]. البدایة و النهایه، ج۱، ص۱۷۸٫